شعلهورتر
اشک گاهی جامهای از شعله دربر میکند
آب گاهی شعلهها را شعلهورتر میکند
آب گاهی شعلهها را شعلهورتر میکند
حسرت ابری که بر دشتی نبارید و گذشت
ساقههای تشنه را در خون شناور میکند
یاد لبخندی که در آیینهها پژمرد و مرد
خاطراتم را پر از گلهای پرپر میکند
با خودم میگویم این بازی فریبی بیش نیست
عشق اما آدمی را زودباور میکند
از خودم گاهی خجالت میکشم پیرانهسر
عشق از بس کارهای شرمآور میکند
غیرت شمشیر زخمی میشود چون در نیام
یادی از میدان جنگ نابرابر میکند
دفتر اشک مرا در جاری باران بشوی
یاد ابری تشنه هم چشم مرا تر میکند!
+ نوشته شده در پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۵ ساعت توسط محمدرضا ترکی
|