کلاغ قصه
از اون بهشت برای ما
خوشهّ گندمش موند
از تب و تاب عاشقی
سوء تفاهمش موند
خوشهّ گندمش موند
از تب و تاب عاشقی
سوء تفاهمش موند
مثل کلاغ قصه ها
تو التهاب غصه ها
گم شد و تنها واسه ما
خاطرهّ گمش موند
یه بغض سنگین تو صداش
غم غریبی تو نگاش
میخواس بگه هنوز ...
ولی
نمیدونم تو گفتن
جملهّ چندمش موند...
+ نوشته شده در جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۸۸ ساعت توسط محمدرضا ترکی
|
سروده های محمدرضا ترکی