اتاق انتظار
ایستاده ایم
در برابر دری شگفت...
تا کنون چه بی شمار
از دری که بسته است
تا فراتر از هراس،
سرزمین عطرهای ناشناس
رفته اند
در ، ولی هنوز
آن چنان که بوده
- ناگشوده-
مانده است!
در برابر دری شگفت...
تا کنون چه بی شمار
از دری که بسته است
تا فراتر از هراس،
سرزمین عطرهای ناشناس
رفته اند
در ، ولی هنوز
آن چنان که بوده
- ناگشوده-
مانده است!
×××
مثل ناگهان
جان ما
شبیه غنچه ای
گشوده می شود
و مرگ چون نسیم
از آستان جان ما
عبور می کند!
×××
زندگی
جز همین درآمدن
جز همین گذار
جز درنگ ساده ای
در اتاق انتظار
نیست!!
+ نوشته شده در چهارشنبه ۳ تیر ۱۳۸۸ ساعت توسط محمدرضا ترکی
|
سروده های محمدرضا ترکی